سفله چون خواند رو به مهمانش
پس چه نانش شکن چه دندانش
بر در کارگاه طبع لئيم
نز پي ايمني که از سر بيم
گرچه زنجير حلقه نپذيرد
سفله را در بزن که خود ميرد
برده چون طاعت و دل و دينت
باده تلخ و عر شيرينت
کوي پر دزد و خانه پر زقماش
پاسبان را چو خوش بود خشخاش
طمع خلق و دلق پستي تست
زورق بحر زرق هستي تست