دل احمد ز کون بود نقط
آدم و جمله انبيا برخط
انبياء خط دائره بودند
همه بر خط جمال بنمودند
وان صحابي که چون ستاره بدند
همه پرگار گرد داره بدند
آنچه گفت احمد آن رسول گزين
اول الخلق و آخرالبعث اين
زانکه اول نقط بد و پس خط
خط دوم خلق بود بعد نقط
جان بوبکر خط اوسط بود
نه ز خط بد عتيق در خط بود
هادي راه ره نمود او را
هيچ جمعيتي نبود او را
گرچه اصحاب کهف از پي راه
جمله گشتند از آن خلل آگاه
زرق و تلبيس و مکر دقيانوس
گشت معلومشان که هست فسوس
آنکه از گربه اي رمان باشد
کي خداي همه جهان باشد
يا سه يا پنج يا که هفت بدند
بود جمعيتي چو جمع شدند
بعد از آن سگ متابعت بنمود
تا از آن يک قدم ورا بد سود
گاه بوبکر خود نبد جمعي
از هدايت بيافت او شمعي
لفظ سيد چو در زمان بشنيد
در شب داج راه راست بديد
به يکي لفظ وي بداد اقرار
گشت از اصنام و از وثن بيزار
لاجرم در ميان دايره بود
بي زيان مر ورا برآمد سود
انبيا بد خط و رسول نقط
جان بوبکر در ميانه خط
صد هزاران ترحم و رضوان
از سنايي به جان او برسان