از همه انبيا چو بخشش رب
يک تنست و همه ست اينت عجب
خلق او از نفيس تر موکب
عرق او در شريفتر منصب
از پي صورت دل و جانش
پيش حکم خطاب و فرمانش
نفش پرچشم همچو نرگس تر
عقل پر گوش همچو سيسنبر
سيل نامد نهال کن تر از او
مرغ نامد قفص شکن تر ازو
همتش الرفيق الاعلي جوي
عزتش لانبي بعدي گوي
شيخ را ساز و سوز داده چو شاب
خاک را آبروي داده چو آب
او ورا بنده بوده از سر جد
همه عالم ز پاي او مسجد
رو که تا دامن ابد نيکو
کس نبيند به چشم خود چون او
در جهاني فگنده آوازه
با خود آورده سنتي تازه
گشته اديان خلق سيرت او
نيست ادراک بر بصيرت او
رشد قومي براي حق جويان
اهد قومي ز خوي خوش گويان