پند

گلستان گيتي به خاري نيرزد
خمستان گردون خماري نيرزد
مکش بار دل بهر برگي چو غنچه
که صد ساله برگت به باري نيرزد
نسيما مبر برگ گل را به غارت
کز آن بلبلي صد هزاري نيرزد
همه کار ملک سليمان بر من
به آواز يک مور باري نيرزد
مشو با صبا همنفس کان تنعم
به آمد شد خاکساري نيرزد
همه گرم و سرد سر خوان گيتي است
به درد دل و انتظاري نيرزد