غزل

چمن شمع ز مرد ساق نرگس را چو بردارد
به سيمين مشعلي ماند که آن مشعل دو سر دارد
فرو برده به پيش باد هر دم خون دل لاله
که از سودا دل لاله بسي خون در جگر دارد
مگر خواهد گشادن باغ شاخ ارغوان را خون
که نرگس تشت زر بر دست و گلبن نيشتر دارد