رباعي

چون ميل ز جيب سرمه دان سر بر کرد
نظاره چشم سيه دلبر کرد
خود را خجل و سرزده در گوشه کشيد
از دست بتم خاک سيه بر سر کرد
چو شد در چشم شوخش سرمه پيدا
بهار افروز خواند اين نظم غرا: