غزل

مخور انده که همه کار به کام تو شود
شادي آيد ز بن گوش غلام تو شود
آنکه ياقوت لبش در نظر تست مدام
شکرين پسته از نقل مدام تو شود
بعد از اين خطبه اقبال به نام تو کند
عاقبت سکه خورشيد به نام تو شود
آخر اين مرغ همايون که دلت دانه اوست
آيد از روي هوا بسته دام تو شود
چشم ارباب نظر خلوت خاصت گردد
خون اصحاب غرض جرعه جام تو شود