قطعه

شب دوشين بت نوشين لب من
چو مي کرد از برم عزم جدايي
بدان تاريکي اش در بر گرفتم
چه گفتم؟ گفتمش کاي روشنايي،
چو آخر داشتي با آشنايان
سر بيگانگي و بيوفايي،
ميان آشنايان روز اول
چه بودي گر نبودي آشنايي
ملک بوسيد پاي يار مهوش
سبک از آب زد نقشي بر آتش
برفت آن عمر تيز آهنگ از پيش
به صوت نرم خواند اين قطعه با خويش: