غزل

مرا هواي خرابات و ناله چنگست
علي الدوام برين يک مقام آهنگ است
نواي عيش من از چنگ راست مي گردد
خوشا کسي که نوايش هميشه از چنگ است
بيا بيا و غمت را برون بر از دل من
که جمع شد غم بسيار و جاي غم تنگ است
چه غم ز ناله و اشکم ترا که شام و سحر
نشاط نغمه چنگ و شراب گلرنگ است
ز اشک و ناله چه خيزد به مجلسي که درو
مدام خون صراحي و ناله چنگ است؟
به چين زلف دلم رفت و مي رود جان نيز
وليک راه درازست و مرکبم لنگ است
ترا از آن چه که آيينه مه و خورشيد
گرفته همچو عذرت ز آه من زنگ است
تو چون سپهر بلندي و من چو خاک نژند
ميان ما و تو اي جان هزار فرسنگ است