غزل

دردا که رفت دلبر و دردم دوا نکرد
صد وعده بيش داد و يکي را وفا نکرد
بردم هزار قصه حاجت به نزد يار
القصه شد روانه و حاجت روا نکرد
ز آن تير غمزه بر تن من موي کرد راست
آن ترک مو شکاف به مويي خطا نکرد
بر خاک کوي دوست که ماليد رو چو من
کآن خاک در رخش اثر کيميا نکرد؟