غزل

خواهد گل رعنا که او باشد به آب و رنگ تو
دارد به وجهي رنگ تواما ندارد سنگ تو
گر سرو قدت در چمن روزي ببيند نارون
ناگه برآيد سرخ و زرد از سرو سبز آرنگ تو
اي غنچه رعناي من، بگشا لب و بر من بخند
کآيد دل بلبل به تنگ از دست خوي تنگ تو
چشمت ز تيغ حاجبان بس تنگبار افتاده است
باري نمي آيد کسي در چشم شوخ شنگ تو
آهنگ قصدم مي کند مطرب به آواز بلند
خواهد دريدن پرده ام آواز تيز آهنگ تو