غزل

زهي دو نرگس چشمت در ارغوان خفته
دو ترک مست تو با تير و با کمان خفته
کلاله ات ز کنار تو ساخته بالين
ز برگ گل زده خرگاه و در ميان خفته
فتاده بر سمن عارضت دو خال سياه
دو زنگي اند بر اطراف بوستان خفته
چه ز آن دو خانه مشکين نمي کني؟ که تراست
هزار مورچه بر گرد گلستان خفته
کشيده بر چمني سايه باني از ابرو
دو ترک مست تو در زير سايبان خفته
تن چو نسيم تو گنجي است شايگان وآنگه
دو مار بر سر آن گنج شايگان خفته
خيال چشم خوشت را که فتنه اي است به خواب
به حال خود بگذارش هم آنچنان خفته
دلا برو شکري ز آن دهان بدزد و بيار
چنان کزان نشد آگاه ناگهان خفته
ز چشم و غمزه که هستند پاسبانانش
دلا مترس که هستند اين و آن خفته
صنم حيران در آن گلبرگ و شمشاد
به زير لب در اين نظم مي داد