قطعه

اي در هواي معرفت قدرتت چو باز
سيمرغ چشم بازو خرد چشم دوخته
در شهپر جلال تو ارباب بال را
پرهاي فکر ريخته و بال سوخته
گردون به طوق شوق تو گردن فراخته
آتش به داغ طوع تو خود را فروخته
لطفت به يکدم و هم قهرت به يک نفس
باغ بهشت و آتش دوزخ فروخته