سپهرا من از شاديت فارغم
مرا چون تواني که غمگين کني
ندارم ز تو هيچ اميد و بيم
اگر مهر ورزي و گر کين کني
نه ميخم که بندم به پيشت کمر
بدان تا مرا کام شيرين کني
نه نرگس که آرم به تو سر فرو
بدان تا مرا تاج زرين کني
اگر خانه ام را چو ايوان خويش
به خشت زر و نقره تزيين کني
ز بدرم اگر چار بالش نهي
ز شکل هلالم اگر زين کني
نخواهم به پيش تو گردن نهاد
اگر طوقم از عقد پروين کني
نمي ارزدم اين تنعم بدان
که در آخرم خشت بالين کني