شماره ١٥٣

در ره بغداد کز هر جانبي
ناله افتاده باري آمدي
داشتم اسبي که از رفتار او
بر دلم هر دم غباري آمدي
اندکي زر نيز بود اما نبود
آن قدر کاندر شماري آمدي
زر نماند و مرد ريگ اسبم بماند
هر نماندي گربه کاري آمدي