شماره ١٤٣

حبذا صدر صفه اي که به است
به همه بابي از بهشت برين
ميزند نور شمسه اش چون صبح
خنده بر ماه و زهره و پروين
وصف نقش و نگار ديوارش
سخن ساده مي کند رنگين
از نبات است اصل ترکيبش
زان نمايد نهاد او شيرين
به نبات حسن برآمده است
خردش زان همي کند تحسين
قطعه اي از بهشت دان که درو
کرده بيتي فلک ز خود تضمين
چون به تقطيع نظم بيت دهند
خشک و بربسته باشد و چوبين
نظم اين بيت اگر چه تقطيع است
شاه بيت است بس بلند و متين
راست گويي بساط جمشيد است
بر بسيط هوا به صد تمکين
به سر خويش عالمي است که نيست
متعلق به آسمان و زمين
شده ايمن نهاد ترکيبش
از خطاب خلقته من طين
تا درو شاه کامران بنشست
خواندش روزگار شاه نشين
جم ثاني امير شيخ حسن
خسرو کان يسار بحر يمين
اي به حق بوستان جاه تو را
شکل نسرين آسمان نسرين
باد هر شب به زينت انجم
طاق هاي سپهر را تزيين
به سرير سرور مسند و جاه
تا قيامت به کام دل بنشين