شماره ١٢٠

وجيه دين محمد امير اسماعيل
که رزق حلق خدا را کف تو گشت کفيل
گشاده است ز دست تو دجله احسان
چنانچه چشمه زمزم ز پاي اسماعيل
سواد باصره سائلان کند روشن
ز دور گرد سپاه سخايت از صد ميل
بسان قطعه ياقوت قطعه منظوم
که بود بر گهر نجم ثاقبش تفضيل
به حضرت تو فرستادم و عطاي جواب
نيافتم که به پيش من آن عطاست جزيل
بنات بکر سراپرده ضمير رهي
اگر چه پيشت از آن بار بوده اند ذليل
به درگه تو دگر باره آمدند مگر
کنند ديده به کحل قبول خواجه کحيل
تو را که در همه بابي سعادت است رفيق
به هر طرف که خرامي خداي باد دليل