دوش با من خرد از روي نصيحت مي گفت
کاي گفته ز جهان طبع لطيف تو ملال
پيش ارباب زمان مي نروي از چه سبب
بهر قوتي که گزيرت نبود در همه حال
گفتمش زانکه درين دور قمر نيست کسي
که درو بوي مروت بود و حسن خصال
کوه کندن ز پي قوت به نوک مژه به
که شدن پيش لئيمان زمان بهر سئوال