شماره ٩٨

پادشاها عالم از انصاف تو معمور شد
همچنين معموره اش را تا ابد معمور دار
شرق و غرب ملک را بر التفات توست چشم
گه نظر با راي هندو گاه با فغفور دار
چون ميسر شد به زخم تيغ ملک ايرجت
بعد ازين عزم ديار سلم و ملک تور دار
شام را از پرتو شمشير نور صبح ده
نيم روز از گرد لشکر چون شب ديجور دار
روز و شب کايشان دولالايند بر درگاه تو
در سراي خويششان چون عنبر و کافور دار
پرده را بر غنچه چون يارد دريدن باد صبح
گر تو فرمايي که گل را بعد ازين مستور دار
دين پناها ز آستان حضرتت گر غايبم
زحمت نفس است مانع بنده را معذور دار
پيري و رنجوري و دوري ز درگاهت مرا
جان به لب نزديک خواهد کرد يارب دور دار
بسته ام اميدها بر همت شاهانه ات
همت شاهانه بر اين بنده رنجور دار
در پناه رايتت خلق جهان آسوده اند
رايت تو را الهي جاودان منصور دار