شماره ٩٥

ايا سحاب نوالي که از صرير قلم
به گوش سامعه جز مدحت شما نرسيد
به بوي خلق خوشت صبح کاروان نسيم
سحرگه از طرف تبت و خطا نرسيد
نماند در همه آفاق ذره اي که درو
ز آفتاب دلت پرتو عطا نرسيد
به گرد گرد سمندت براق جمشيدي
اگر چه بود جهان گرد و باد پا نرسيد
قدر ز اطلس سبز فلک قبايي دوخت
ولي به قد بزرگي تو فرا نرسيد
خدايگانا در غيبت آنچه فرمودي
به ما رسيد هماندم ولي به ما نرسيد
چرا قضيه اسبي که مير با بنده
روانه کرد فروماند و هيچ جا نرسيد
سمند سرکش تند تو از طريق وفا
به من پياده بي دست و پا چرا نرسيد؟
ز بس که در ره اين وعده آمد شد
دو پا برفت ز دست و به چار پا نرسيد
دعاي من چون به تو مي رسد دگر سهل است
اگر به من ز تو چيزي رسيد يا نرسيد