شبي زبان فصاحت ز منهيان خرد
سؤال کرد غرض آنکه مدتي است مديد
که بر خلاف طباع زمانه مي بينم
که حصن ملک حصين است و سد عدل سديد
زوال ظلمت ظلم است از ستاره بديع
کمال دولت فضل است از زمانه بعيد
چه خامه اي است که کوتاه مي کند هر دم
زبان تيغ که بودي دراز در تهديد
چه عادلي است که ز عدل او ممالک را
تنعمي است موفي سعادتي است سعيد
چه صاحبي است که اصحاب دين و دولت را
ز تيغ و خامه او حاصل است وعده و وعيد
جواب داد خرد کآفتاب دولت و دين
که ماه رايت او خلق راست چون مه عيد
هلال غره دولت جمال طلعت ملک
غياث دين محمد محمد بن رشيد