اي جوانبختي که در ايام عدلت باد صبح
دختران غنچه را تعليم مستوري دهد
گر صباي روضه خلقت وزد در باديه
بعد از آن خار مغيلانش گل سوري دهد
در طبيعت گر نهد از لفظ عذبت خاصيت
نيش زهر افشان عقرب نوش زنبوري دهد
صاحبا يکسال و شش ماه است تا هر دم لبم
زحمت خاک جناب جاه دستوري دهد
قرب اين حضرت چو روي کرد ايزد بنده را
خود مباد آن روز کز صدر درت دوري دهد
ليکنم چون شوق ديدار پدر هر ساعتي
بيم آن باشد که جان را جام مهجوري دهد
چشم آن دارم که دستور جهان من بنده را
بهر ديدار پدر يک ماه دستوري دهد
شمع بختت باد روشن تا جهان هر صبحدم
شب نشينان فلک را شمع کافوري دهد