شماره ٥٩

فراز تخت معاني چو کوس فضل زنم
سبق ز جمله اقران خود مرا باشد
عنايت و کرمت گر شود پذير فتار
سپهر در صدد بندگان ما باشد
براي يک دوسه بي دست و پاي گاه سخن
مرا چه رنجه کني اين سخن روا باشد
که از مکاره عنف توام عنا آمد
هم از مکارم لطف توام شفا باشد
دراز نمي کنم قصه کوته اوليتر
بقاي عمر تو خواهم که دائما باشد
دعاي زنده دلانت رفيق باد و جليس
هميشه تا که فلک قبله دعا باشد