شماره ٥٨

اي صاحبي که صاحب ديوان چرخ را
در مجلس تو منصب بالا نمي رسد
آنجا که کاتبان تو تحرير مي کنند
حکم قلم به صاحب جوزا نمي رسد
دريا چو جوش مي زند از جود خود مگر
صيت مکارم تو به دريا نمي رسد
امروز در بسيط زمين با وجود تو
آيين سروري دگري را نمي رسد
يکدم نمي رود که ز درياي خلق تو
صد کاروان عنبر سارا نمي رسد
جم رتبتا به حضرت اعلي آصفي
احوال عجز بنده همانا نمي رسد
بگذشت چار مه که ز ديوان روزيم
يک جو به وجه را تب و اجرا نمي رسد
زير کبودي فلک احسان نمانده است
يا خود برات رزق ز بالا نمي رسد
کارم رسيده است بجايي و آن چه جا
جايي که هيچ خيرم از آنجا نمي رسد
از ابر قطره به کف ما نمي فتد
وز باد راحتي به دل ما نمي رسد
گفتن دروغ راست نباشد همي کند
گه گاه جود مکرمت اما نمي رسد
با اين نظام حال و منال و فراغ بال
هيچم به قرض خواه و تقاضا نمي رسد
ز انعام عام اصلي خويشم مدد فرست
ز احسان ديگري نه که اصلا نمي رسد
داعي پياده است و گران بار و ناتوان
هر روز ازين به مجلس اعلا نمي رسد
صيت تو از ثري به ثريا رسيده باد
پيوسته تا ثري به ثريا نمي رسد