شماره ٢٩

شاها يقين که مدح و ثناي تو برترست
زانهاکه در سواد دل و دفتر آمده ست
حشو سر عدوي تو بودست بيشتر
چيزي که در زبان و لب خنجر آمدست
شاها بيان حال مفصل نمي کنم
درد مفاصل است که گردم بر آمدست
از درد جامه اي که به زانو همي رسد
زين جامه خانه بهره من چاکر بر آمدست
درد دل و جفاي جهانم نبود بس
کم درد پاي نيز کنون بر سر آمدست
حالم ز من مپرس که بهر عرض حال
برخاسته است درد و به زانو درآمدست
اين بوده است مانع اگر زانکه چند روز
سلمان به آستان شما کمتر آمدست