پپش از اين ملکي که جم راشد ميسر، بيش از اين
شاه را اکنون به فيروزي است، در زير نگين
از غبار فتنه آب تيغ سلطاني بشست
روي عالم را به فيض فضل «رب العالمين »
سايه يزدان معزالدين والدنيااويس
پشت ملک و دين و ملت قهرمان ماء و طين
آفرين بر حضرتش! آنجا که بنشيند به تخت
آفرين باشد نثار از حضرت جان آفرين
در ميان چاربالش، بر سرير سلطنت
همچو خورشيدي است رخشان، بر سپهر چارمين
از حوادث خلق را، درگاه او سدي سديد
وز وقايع ملک، راانصاف او حصني حصين
از ره تعظيم و رفحت پادشاهانش رهي
وزپي احسان و منت تاجدارانش رهين
دولتش با آسمان گردست آرد در کمر
آورد صدبار پشت آسمان را بر زمين
در کف دريا يسارش ابر اگر غوصي کند
با قياس عقل يم نيمي نمايد از يمين
دامن آخر زمان را پرجواهر مي کند
آن دو درياي کرم کو دارد اندر آستين
نسر طاير کرد از سهمش فراهم بال وپر
چون گشايد کرکس از زاغ کمان او کمين
گرستم دندان نمايد در زمان عدل او
خنجر آتش زبانش برکند دندان سين
پشه خاکي که پرد در هواي لطف او
در دمش سازد عظيم الشأن چومنج انگبين
آنچنان کزکاينات ايزد محمد را گزيد
از پي رحمت به خلق و از پي اعلاي دين
از پي ضبط امور مملکت امروز کرد
سايه حق، خواجه شمس الدين زکريا گزين
آصف فرخنده پي را بر سر ديوان گماشت
خود سليماني چنان را آصفي بايد چنين
مسندش را دست فطرت بگذرانيد از فلک
کي وزارت را بدست آرد چنين مسند نشين
رونق ملک ملک شاه و نظام الملک رفت
کو ملکشه گو بيااکنون نظام ملک بين
زهره اندر پرده گردون فکند آوازها
کافتاب سلطنت را مشتري آمد قرين
اين کرامتها کزو ديدي زبسيار اندکيست
زود باشد کو به فکر صائب و راي رزين
داغ فرمانت نهد بر جبهه چيبال هند
طوق احسانت کند در گردن خاقان چين
ملک احسان تو را صد چون سحاب ادرار خوار
خرمن فضل تو را صد چون عطارد خوشه چين
عقل اول اول از رايت زند دم در امور
چون ز خورشيد جهان افروز صبح آخرين
هم به طوق منتت مرغان مطوق در هوا
هم به داغ طاعتت شيران مشرف در عرين
در ازل قسم جبين آمد سجود درگهت
زين سعادت بر سرآمد بر همه عضوي جبين
گرنشاني شحنه اي برچارسوي بوستان
باد بي حکمت نيارد برد بوي از ياسمين
دست زد در عروة الوثقاي فتراکت ظفر
گفت من به زين نخواهم يافتن حبل متين
کس نمي بيند به عهدت در ميان نازکان
لاغري را کو به مويي مي کشد بار سمين
کرد زر مغربي در آستين بهرنثار
آيد از مشرق برت هر روز صبح راستين
آفتابابي مبارک شد هلال طالعت
کاختيار از طالع او مي کند چرخ برين
سالها غواص شد در بحر فکرت تابيافت
آسمان از بهر زيب افسراين در ثمين
مقدمش بر عالم و برشاه عالم جاودان
فرخ و فرخنده باد آمين «رب العالمين »!
در همه وقتي جهانت تابع و گردون مطيع!
در همه حالي خدايت حافظ و نصرت معين!