حور اگر ديده بدين روضه کند روزي باز
کند از شرم در روضه فردوس فراز
اي نهال چمن جاه درين روضه ببال!
وي حريم حرم قدر بدين کعبه بناز!
بوستاني است که طاوس ملايک هردم
از سر سرده نمايد به هوايش پرواز
خم طاقش همه با سقف فلک گردد جفت
لب بامش همه در گوش زحل گويد راز
جاي ماه است چه جاي مه و مهر است که هست
مه فروزان و به صد پايه زمهر است فراز
زهره را زهره نباشد که به بامش گذرد
تا نباشد ز وکيلان درش خط جواز
مشک خاک در او خواست که گردد اقبال
گفت در خانه ما راه ندارد غماز
خشت ايوانش، بر صدره گردون خشتک
طرز بنيانش، بر دامن آفاق طراز
آن بزرگي و ضيا يافت ازين خانه عراق
که زارکان حرم کعبه و از کعبه حجاز
خوش بهاري است بساز اي بت چين برگ بهار!
خوش مقامي است نوا راست کن اي مايه ناز!
تا به کي چرخ مخالف ره عشاق زند؟
پرداي راست کن اي مطرب عشاق نواز
ساقيا! برگ طرب ساز که از بلبل و گل
کار وبار چمن امروز به برگ است و بساز
نرگس از مستي مي سر بنهادست به خواب
سرو بر دامن گل پاي کشيدست دراز
غنچه شاهد رعنا همه غنج است و دلال
بلبل عاشق شيدا همه شوق است و نياز
بوستان سفره پر برگ گل از هم بگشود
بلبلان را بسر سفره گل داد آواز
باغ را سبزه طرازيده عذارست مگر
خطي آمد به وي از عارض خوبان طراز
افسر لاله ببين بر صفت تاج خروس
چشم نرگس بنگر بر نمط ديده باز
باغ چون مجلس سلطان جهان است امروز
از لطافت شده بر جنت اعلي طناز
شاه وندي جوانبخت جهان بخش که او
از کمال شرف است از همه شاهان ممتاز
آن کريمي که درين گنبد فيروزه صدا
بجز از شکر اياديش، نمي گويد باز
ادب آن است که با حرمت عدلش پس ازين
بر سر جمع نبرند سر شمع به گاز
اي ز شرم اثر راي تو خور در تب و تاب!
وي زمهر سم شبديز تو مه در تک و تاز!
مه به نعل سم شبديز تو هرگز نرسد
گو به آمد شد ازين بيش تن خود مگذار
چتر انصاف تو چون ظل هماي اندازد
کبک در سايه او خنده زند بر شهباز
در کمال شرف و جاه و جلالي اکنون
هست دور ابد انجام تو را اين آغاز
هر کجا چتر همايون تو را باز کنند
ادب آن است که خورشيد کند ديده فراز
ميل آتش بکشندش ز شهاب ار نکند
آسمان ديده انجم به شبستان تو باز
پادشاها چو دل از غير تو پرداخته ام
لطف کن لطف دمي با من بيدل پرواز!
آنکه جز پرده مدحت ننوازد شب و روز
بلبل خاطر او را به نوايي بنواز
نظرانداز بدين گفته که ضايع نشود
گفته اند آنکه: نکويي کن و درآب انداز
تادهد هر سر سالي زپس پرده غيب
عرض خوبان رياحين فلک لعبت باز
قبله خلق جهان باد سراپرده تو
وز شرف پرده سراي فلکش برده نماز