درشتي و نرمي بهم دربهست
چو رگ زن که جراح و مرهم نهست
درشتي نگيرد خردمند پيش
نه سستي که نازل کند قدر خويش
نه مرخويشتن را فزوني نهد
نه يک باره تن در مذلت دهد
شباني با پدر گفت اي خردمند
مرا تعليم ده پيرانه يک پند
بگفتا نيکمردي کن نه چندان
که گردد خيره گرگ تيز دندان