يکي از آنانکه عذر کردند با منش دوستي بود ملامتش کردم و گفتم دونست و ناسپاس و سفله و حق ناشناس که باندک تغيير حال از مخدوم قديم برگردد و حقوق نعمت ساليان درنوردد.
گفت: ار بکرم معذور داري شايد، که اسبم در اين واقعه بي جو بود و نمد زين بگرو، و سلطان که بزر با سپاهي بخيلي کند با او بجان جوانمردي نتوان کرد