توحيد

فضل خداي را که تواند شمار کرد؟
يا کيست آنکه شکر يکي از هزار کرد؟
آن صانع قديم که بر فرش کائنات
چندين هزار صورت الوان نگار کرد
ترکيب آسمان و طلوع ستارگان
از بهر عبرت نظر هوشيار کرد
بحر آفريد و بر و درختان و آدمي
خورشيد و ماه و انجم و ليل و نهار کرد
الوان نعمتي که نشايد سپاس گفت
اسباب راحتي که نشايد شمار کرد
آثار رحمتي که جهان سر به سر گرفت
احمال منتي که فلک زير بار کرد
از چوب خشک ميوه و در ني شکر نهاد
وز قطره دانه اي درر شاهوار کرد
مسمار کوهسار به نطع زمين بدوخت
تا فرش خاک بر سر آب استوار کرد
اجزاي خاک مرده، به تأثير آفتاب
بستان ميوه و چمن و لاله زار کرد
اين آب داد بيخ درختان تشنه را
شاخ برهنه پيرهن نوبهار کرد
چندين هزار منظر زيبا بيافريد
تا کيست کو نظر ز سر اعتبار کرد
توحيدگوي او نه بني آدمند و بس
هر بلبلي که زمزمه بر شاخسار کرد
شکر کدام فضل به جاي آورد کسي؟
حيران بماند هر که درين افتکار کرد
گويي کدام؟ روح که در کالبد دميد
يا عقل ارجمند که با روح يار کرد
لالست در دهان بلاغت زبان وصف
از غايت کرم که نهان و آشکار کرد
سر چيست تا به طاعت او بر زمين نهند؟
جان در رهش دريغ نباشد نثار کرد
بخشنده اي که سابقه فضل و رحمتش
ما را به حسن عاقبت اميدوار کرد
پرهيزگار باش که دادار آسمان
فردوس جاي مردم پرهيزگار کرد
نابرده رنح گنج ميسر نمي شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
هر کو عمل نکرد و عنايت اميد داشت
دانه نکاشت ابله و دخل انتظار کرد
دنيا که جسر آخرتش خواند مصطفي
جاي نشست نيست ببايد گذار کرد
دارالقرار خانه جاويد آدميست
اين جاي رفتنست و نشايد قرار کرد
چند استخوان که هاون دوران روزگار
خردش چنان بکوفت که خاکش غبار کرد
ظالم بمرد و قاعده زشت از او بماند
عادل برفت و نام نکو يادگار کرد
عيسي به عزلت از همه عالم کناره جست
محبوبش آرزوي دل اندر کنار کرد
قارون ز دين برآمد و دنيا برو نماند
بازي رکيک بود که موشي شکار کرد
ما اعتماد بر کرم مستعان کنيم
کان تکيه باد بود که بر مستعار کرد
بعد از خداي هرچه پرستند هيچ نيست
بي دولت آنکه بر همه هيچ اختيار کرد
وين گوي دولتست که بيرون نمي برد
الا کسي که در ازلش بخت يار کرد
بيچاره آدمي چه تواند به سعي و رنج
چون هرچه بودنيست قضا کردگار کرد
او پادشاه و بنده و نيک و بد آفريد
بدبخت و نيک بخت و گرامي و خوار کرد
سعدي به هر نفس که برآورد چون سحر
چون صبح در بسيط زمين انتشار کرد
هر بنده اي که خاتم دولت به نام اوست
در گوش دل نصيحت او گوشوار کرد
بالا گرفت و دولت والا اميد داشت
هر شاعري که مدح ملوک ديار کرد
شايد که التماس کند خلعت مزيد
سعدي که شکر نعمت پروردگار کرد