شماره ٥: چشم تو طلسم جاودانست
چشم تو طلسم جاودانست
يا فتنه آخرالزمانست
تا چشم بدي به زير بنهد
ديگر به کرشمه در نهانست
ما را به کرشمه صيد کردست
چشمست که چو چشم آهوانست
با لشکر غمزه تو در شهر
( . . . ) الامانست
پيکان خدنگ غمزه تو
شک نيست که زهر بي کمانست
از لعل لب شکرفشانت
يک بوسه به صد هزار جانست
ارزان شده است بوسه تو
ارزان چه بود که رايگانست
هستم همه ساله دست بر سر
چون پاي فراق در ميانست
گويند صبور باش سعدي
اين کار به گفت ديگرانست