آرزو گم کرده

نه همزباني، نه همنوايي تا به او بگويم ز عشقت حکايتي
نه مهرباني، نه چاره سازي، تا کنم از سوز پنهان شکايتي
نواي مني، بي نواي توام
بلاي مني، مبتلاي توام
شور و مستي، تويي تويي
نور هستي، تويي تويي
منم غباري، به کوي تو
سرود مني، چنگ و عود مني
وجود مني، تار و پود مني
جام و ساقي، تويي تويي
عشق باقي، تويي تويي
منم که مستم، به بوي تو
من که در دام هلاک افتاده ام
من که چون اشکي به خاک افتاده ام
عاشقي، ديوانه اي، افسرده جانم
بي دلي، بي حاصلي، بي آشيانم
من کيم درد آشنايي
بي نصيبي، بي نوايي
هر شب، افسانه اي دارد دل ديوانه من
بشنو اي مرغ شب، راز من و افسانه من
رهي، تا چند سوزم در دل شبها چو کوکبها
به اقبال شرر نازم، که دارد عمر کوتاهي