هستي

تصنيف آهنگ: مرتضي محجوبي (١٢٧٧،١٣٤٤ ه.ش)

بند اول

هستي ندارد بها بي عشق و مستي، مستي بود کار ما در بزم هستي
در ميخانه عاشقي ساغرپرستم، ساقي چون تو شوي، خوشا ساغرپرستي
باز آي گل خندان از در مجلس، به دستي قدح، مينا به دستي
دارم غمي و دردي، رخسار زردي، خوش تر بود درد عشق از تندرستي
جانا با غم تو شادم، شادم که جان در پايت دادم
بازآ که عمر از سر گيرم، وز دست تو ساغر گيرم
تا دل به مهرت بستم، از غم رستم
اي خرمن گل، شادم به رويت، مستم به بويت، هستي ندارد بها بي عشق و مستي

بند دوم

اي ناله بي اثر جانم چه کاهي، وي شعله ناپديد از من چه خواهي
زين گرمي نبود ثمر جز داغ و دردي، زان آتش نبود اثر جز دود آهي
دل بر زلف سياهي بستم و حاصل نديدم به جز روز سياهي
گيرم که شعله بارد از برق آهم، آهي نگيرد چرا دامان ماهي
اي دل از چه کني زاري، اي ديده تا کي خون مي باري
کز ناله بي حاصل من، در سينه چو گل سوزد دل من
افزايد آه مردم، هر دم در دم
اي ناوک غم کشتي رهي را آخر وليکن، غير از محبت نبود او را گناهي