من از روز ازل، ديوانه بودم
            ديوانه روي تو، سرگشته کوي تو
         
        
            سرخوش از باده مستانه بودم
            در عشق و مستي، افسانه بودم
         
        
            نالان از تو شد، چنگ و عود و من
            تار موي تو، تار و پود من
         
        
            بي باده مدهوشم، ساغر نوشم
            ز چشمه نوش تو
         
        
            مستي دهد ما را، گل رخسارا
            بهار آغوش تو
         
        
            چون به ما نگري، غم دل ببري
            کز باده نوشين تري