شب عاشق

ندانمت به که ماني؟
که آفت دل و جاني
کمان ابرويي
سيه مژگاني
نکوتر از مه روشن، گل رويت
سيه تر از شب عاشق سر مويت
بهشتي، بهاري دريغا، ستمگر ياري نداني باري ره دلداري
گل و سرو و سوسن تويي تو
بلاي جان من، تويي تو
گمان کردم که درمان دل زارم تو باشي
ندانستم که معشوق دل آزارم تو باشي
چو آگاهي اي ماه من از آه من سوي عاشق نظر کن
چو دادم جان بي روي تو در کوي تو بر خاک من گذر کن
بهار من گرچه همچون ماهي بر نکويان شاهي دل سياهي
تو را اي مه همچو خاک راهم مهرت از جان خواهم تا چه خواهي
سپردم دل به گيسويت
اي گل مستم به بويت