شب من

آهنگ و شعر: رهي معيري

بند اول

بشب نخفته چشم کس ز ناله زارم
که تا سحر چو مرغ شب فغان بود کارم
ستاره در حيرت ز چشم بيدارم
که بي رخ يارم
ز ديده تا سپيده دم ستاره ميبارم ستاره ميبارم
جان از زاري دل، وز بيماري دل، آمد بر لب من
دارم تيره شبي، هر دم تاب و تبي، فرياد از شب من
کجا بود يار من، دلدار من، که از غم روي او، چون موي او، شبي سيه دارم

بند دوم

لب و رخي چون برگ به رنگ و بو دارد
بلاي جان و دل بود لبي که او دارد
ز من چه ميپرسي که در جهان باري
چه آرزو داري
دلي که مست او بود
چه آرزو دارد چه آرزو دارد
شب چون شاهد ماه، بر اين بام سياه، سازد جلوه گري
من دور از مه خويش، نالم از دل ريش، چون مرغ سحري
چو بهره از صحبت آن ماهم نيست، ز سير مه حاصلي جز آهم نيست
شبي سيه دارم