آتش جان

آهنگ از: مهدي خالقي (١٢٩٨،١٣٦٩ ه.ش)

چون زلف توام جانا
در عين پريشاني
چون باد سحرگاهم
در بي سر و ساماني
من خاکم و من گردم
من اشگم و من دردم
تو مهري و تو نوري
تو عشقي و تو جاني
در بي سر و ساماني
خواهم، خواهم، خواهم که تو را در بر بنشانم و بنشينم
تا آتش جانم را بنشيني و بنشاني
از آتش سودايت دارم من و دارد دل
داغي که نمي بيني دردي که نميداني
دل با من و جان بي تو
نسپاري و بسپارم
کام از تو و تاب از من
نستانم و بستاني
در بي سر و ساماني