داغ جانسوز

نگذرد بر من شبي، کز داغ روزافزون ننالم،
همچو «ني » لبريز دردم، چون نسوزم، چون ننالم؟
بر من از بيداد گردون، صبح شادي، شام غم شد
چون کنم؟ گر صبح و شام از گردش گردون ننالم

١٣٣٠