الا اي خاک عشرت زاي پاريس!
در و دشت بهشت آساي پاريس
الا اي برتر از گردون گردان!
الا اي قبله آزادمردان!
الا اي ملک دانش از تو آباد!
درود از دانشي مردم تو را باد
که خاکت از کف دشمن رها شد
پري از دام اهريمن رها شد
نگشتي سست از سيلاب اندوه
فشردي پاي پيش خصم، چون کوه
براندي لشکر خصم کهن را
ستاندي انتقام خويشتن را
جوانانت که در بازار هستي
خريداران معشوق اند و مستي
به کوي مي فروشان جان فروشند
ولي از خون دشمن باده نوشند
غزالانت به ميدان شير گيرند
عروسانت به خونريزي دليرند
هنوز آن تيغ دشمن سوز داري
هنوز آن ناوک دلدوز داري
هنوزت تکيه بر بخت جوان است
هنوزت بيشه پر شير ژيان است
هنوزت بازواني آهنين است
هنوزت دست حق در آستين است
بمان جاويد اي تابنده خورشيد
که علم از تو است چون نام تو جاويد