همچو گل ميسوزم از سوداي دل
آتشي در سينه دارم، جاي دل
چيست عشق؟ آتش به جان افروختن
کار آتش نيست غير از سوختن
عاشقي، خاص دل زار من است
شمع عشقم، سوختن کار من است
شمع را از ترک جان تشويش نيست
عاشقان را فکر جان خويش نيست
طاير غافل، اسير دانه است
جان سپردن، شيوه پروانه است
کس نبيند بي قراريهاي من
نامراديها و خواريهاي من
عمر من، روز سياهي بيش نيست
از وجودم، اشک و آهي بيش نيست
حال زارم بين و کار من مپرس
از من و از روزگار من مپرس
بود عمري بر دل پر ناله ام
داغها بهر گلي، چون لاله ام
صبح و شامم حسرت آن ماه بود
در کنارم اشک و بر لب، آه بود
عمر با آن تندخو ميخواستم
زندگي را بهر او ميخواستم
ليک قدر من نميدانست، حيف
دوست از دشمن نميدانست، حيف
نوگل من، همدم اغيار بود
وز من حسرت نصيبش، عار بود
با وفاداران، سر ياري نداشت
همچو گل، بوي وفاداري نداشت
در رهش شمع وفا افروختم
در وفا، چون شمع محفل سوختم
در سرم شور جنون مسکن گرفت
آتش دل، عاقبت در من گرفت
دوستي شد دشمن جان و تنم
خوي گرمم گشت برق خرمنم
سودم از سوداي دل جز درد نيست
غير اشک گرم و آه سرد نيست
اي دريغ از انتظار من دريغ!
وز دل اميدوار من دريغ!
اي دريغا! جان سپاري هاي من
خاکساريها و خواريهاي من
آرزوي مهر کرد از او دلم
اي دريغا آرزوي باطلم
جان نکردم در وفا از وي دريغ
اي دريغا، اي دريغا، اي دريغ!
گرچه وصلش بر مراد دل نبود
يک نفس جانم از او غافل نبود
با غمش هر شب وصالي داشتم
با فغان و گريه حالي داشتم
بود هر شب ماه ساغر نوش غير
همچو نرگس مست در آغوش غير
خون دل خوردم ز مستيهاي او
مردم از دشمن پرستيهاي او
غمگسارانم، همي دادند پند
پند کي باشد به مجنون سودمند؟
با دل عاشق نصيحت باطل است
«خشت بر دريازدن، بي حاصل است »
الغرض، ياران دور از درد من
بي خبر از جان غم پرورد من
گرچه زان بندم رها ميخواستند
دردم افزودند و جانم کاستند
آتش دل را، ز بس دامن زدند
عاقبت آتش به جان من زدند
سوز عشقم، ترک شادي بود و بس
حاصل من، نامرادي بود و بس
حاليا چون شاخ بي برگ و برم
خسته از عشق و ملول از دلبرم
روز و شب از اشک حسرت جرعه نوش
دور از آن گل مانده، چون سوسن خموش
گريه ام چون شمع بزم آهسته است
دل کند زاري، ولي لب بسته است
در کفم از باغ الفت، خار ماند
رفت دل از دست و دست از کار ماند
کرده ام خو، با ملال خويشتن
برده ام سر، زير بال خويشتن
گلبن اميد من، بر باد رفت
نغمه شادي مرا، از ياد رفت
ذوق مستي، در دل افسرده نيست
زنده بي عشق تو، کم از مرده نيست