بي روي تو، راحت ز دل زار گريزد
            چون خواب که از ديده بيمار گريزد
         
        
            در دام تو يکشب، دلم از ناله نياسود
            آسودگي، از مرغ گرفتار گريزد
         
        
            از دشمن و از دوست گريزيم و عجب نيست
            سرگشته نسيم از گل و از خار گريزد
         
        
            شب تا سحر از ناله دل، خواب ندارم
            راحت بشب از چشم پرستار گريزد
         
        
            ديوار، ندانم شود از گريه من پست؟
            يا از من مسکين، در و ديوار گريزد
         
        
            اي دوست بيازار مرا، هرچه تواني
            دل نيست اسيري که ز آزار گريزد
         
        
            زين بيش، رهي ناله مکن در بر آن شوخ
            ترسم که ز ناليدن بسيار گريزد