شماره ٧٨٥: اي طبيب دل ريش از سر بيمار مرو

اي طبيب دل ريش از سر بيمار مرو
خسته مگذار مرا وز سر تيمار مرو
بجفا بر سر ياران وفادار ميا
بوفا از پي خصمان جفا کار مرو
چند گوئي که روم روزي و ترک تو کنم
مکن اي يار ز من بشنو و زنهار مرو
اي دل ار شور شکر خنده شيرين داري
همچو فرهاد بده جان و بکهسار مرو
تيره شب در شکن طره دلدار مپيچ
و گرت راه غلط شد به شب تار مرو
بگذر از خالش و گيسوي سياهش بگذار
در پي مهره بسر در دهن مار مرو
گر بود برگ گل سوريت از خار مترس
ور هواي چمنت نيست بگلزار مرو
اگرت خرقه سالوس شود دامنگير
با مرقع به در خانه خمار مرو
اگر از کعبه بميخانه کشندت خواجو
برو اي خواجه و از ميکده هشيار مرو