شماره ٧٢٤: اي مي لعل تو کام رندان
اي مي لعل تو کام رندان
جعد تو زنجير پاي بندان
کفر تو ايمان پاک دينان
درد تو درمان دردمندان
لعل تو در خون باده نوشان
چشم تو در چشم چشم بندان
پسته تنگ تو نقل مستان
نرگس مستت بلاي رندان
تشنه لعل تو مي پرستان
کشته جور تو مستمندان
جور کشيدم ولي نه چندين
لطف شنيدم ولي نه چندان
بر دل خواجو چرا پسندي
اين همه بيداد ناپسندان