شماره ٦٧٦: نسيم زلف تو از نوبهار مي شنوم

نسيم زلف تو از نوبهار مي شنوم
نشان روي تو از لاله زار مي شنوم
ز چين زلف تو تاري مگر بدست صباست
کزو شامه مشک تتار مي شنوم
بهر ديار که دور از تو مي کنم منزل
نداي عشق تو از آن ديار مي شنوم
لطيفه ئي که خضر نقل کرد از آب حيات
از آن دو لعل لب آبدار مي شنوم
حديث اين دل شوريده بين که موي بموي
از آن دو هندوي آشفته کار مي شنوم
گلي بدست نمي آيدم برنگ نگار
ولي ز غاليه بوي نگار مي شنوم
هنوز دعوي منصور همچنان باقيست
چرا که لاف انا الحق ز دار مي شنوم
اثر نماند ز فرهاد کوهکن ليکن
صداي ناله اش از کوهسار مي شنوم
سرشک ديده خواجو که آب دجله برد
حکايتش ز لب جويبار مي شنوم