اين چه نامه ست که از کشور يار آوردند
وين چه نافه ست که از سوي تتار آوردند
مژده يوسف گمگشته بکنعان بردند
خبر يار سفر کرده به يار آوردند
دوستانرا ز غم دوست امان بخشيدند
بوستانرا گل صد برگ ببار آوردند
بيدل غمزده را مژده دلبر دادند
بلبل دلشده را بوي بهار آوردند
نسخه ئي از پي تعويذ دل سوختگان
از سواد خط آن لاله عذار آوردند
نوش داروئي از آن لب که روان زنده ازوست
بمن خسته مجروح نزار آوردند
از خم سلسله طره ليلي تابي
از براي دل مجنون فگار آوردند
بزم شوريده دلان را ز پي نقل صبوح
شکري از لب شيرين نگار آوردند
مي فروشان عقيق لب او خواجو را
قدحي مي ز پي دفع خمار آوردند