شماره ٣٣١: ماه فرو رفت و آفتاب برآمد

ماه فرو رفت و آفتاب برآمد
شاهد سرمست من ز خواب برآمد
نرگس مستانه چون ز خواب برانگيخت
ولوله از جان شيخ و شاب برآمد
پيش جمالش ز رشک ماه فروشد
وز شکن زلفش آفتاب برآمد
صبحدم از لاله چون گلاله برافشاند
قرص مه از عنبرين حجاب برآمد
از شکن زلف روز پوش قمر ساش
چشمه خورشيد شب نقاب برآمد
عکس رخش چون در آب چشم من افتاد
بوي گل و نفحه گلاب برآمد
مردم چشمم بآب نيل فرو شد
کان خط نيلوفري ز آب برآمد
وقت صبوح از هواي مجلس عشاق
زمزمه نغمه رباب برآمد
مجلسيانرا ز جام باده نوشين
کام دل خسته از شراب برآمد
خواجو از آن جعد عنبرين چو سخن راند
از نفسش بوي مشک ناب برآمد