جان هر زنده دلي زنده بجاني دگرست
سخن اهل حقيقت ز زباني دگرست
خيمه از دايره کون و مکان بيرون زن
زانکه بالاتر ازين هر دو مکاني دگرست
در چمن هست بسي لاله سيراب ولي
ترک مه روي من از خانه خاني دگرست
راستي راز لطافت چو روان مي گردي
گوئيا سرو روان تو رواني دگرست
عاشقان را نبود نام و نشاني پيدا
زانکه اين طايفه را نام و نشاني دگرست
يک زمانم بخدا بخش و ملامت کم گوي
کاين جگر سوخته موقوف زماني دگرست
تو نه مرد قدح و درد مغاني خواجو
خون دل نوش که آن لعل زکاني دگرست