شماره ٥٧: اي که از سرچشمه نوشت برفت آب نبات

اي که از سرچشمه نوشت برفت آب نبات
مرده مرجان جان افزاي تست آب حيات
از چمن زيباتر از قدت کجا خيزد نهال
وز شکر شيرين تر از خطت کجا رويد نبات
عنبر زلف تو بر کافور ميبندد نقاب
سنبل خط تو بر ياقوت ميآرد برات
پرده بر رخ ميکشي وز ما نميداري حجاب
خستگان را ميکشي وز کس نميباشد حيات
حال مجنون شرح دادن با دلم ديوانگيست
همچون پيش طرهايت ذکر ليلي ترهات
تا برفتي همچو آب از چشم دريا بار من
پيش جيحون سرشکم ميرود آب فرات
بنده ام تا زنده ام گر ميکشي ور ميکشي
زخم پيکان تو مرهم باشد و بندت نجات
از دهانت بوسه ئي جستم زکوة حسن را
گفت خاموش اي گدا برهيچ کي باشد زکوة
با خيالت دوش مي گفتم که مردم از غمت
گفت خواجو گوئيا نشنيده ئي من عاش مات