خاقانيا جواني و امن و کفاف هست
بالاي اين سه چيز در افزاي کس نيافت
چون هر سه داري از همه کس شکر بيش کن
کاين هر سه کيمياست به يک جاي کس نيافت
به ماه چارده مي ماند آن بت
که اکنون چارده سالش رسيده است
مه نو کرد ماه چارده را
به رنجي کز پي نه ماه ديده است
خطي مجهول ديدم در مدينه
بدانستم که آن خط آشنا نيست
بر آن خط اولين سطري نبشته
که جوزا نزد خورشيد سما نيست
به جان پادشا سوگند خوردم
که نزد پادشاه جز پادشا نيست
چو خاقاني نداند کاين چه سر است
جواب اين سخن گفتن روا نيست