من که خاقانيم عزيز حقم
ز آن که عبدي خطاب من رانده است
هرچه يارب نداي حق راندم
لاتخف حق جواب من رانده است
من به کنجي و حق به هفت اقليم
مدد سحر ناب من رانده است
پيک انفاس بر طريق مراد
دعوت مستجاب من رانده است
ناوک وهم بر نشانه غيب
خاطر تيز تاب من رانده است
گرچه دولت ضعيف، عقل قوي است
که فضول از جناب من رانده است
بخت اگر خفت راي بيدار است
کز پي پاس خواب من رانده است
فضلاي زمانه را يک يک
چرخ زير رکاب من رانده است
وين فلک گرچه بد عمل داري است
هم به نيکي حساب من رانده است
به همه جاي نان من پخته است
به همه جوي آب من رانده است